قلعه شاه نشین در جنوب روستای آسیابسر، بر بالای ارتفاعات آن واقع شده و برای رسیدن به قلعه باید از پنج خندق که در جهات شمالی و بخشهای غربی و شرقی قلعه ساخته شده، عبورکرد. این خندق ها در فاصله های متفاوت از یکدیگر قرار گرفته اند. بخشهایی از دیواره قلعه در حدود سه متر همچنان پا بر جاست. علاوه بر قلعه شاه نشین، دختر قلعه نیز در جنوب این روستا و درمیان کوهستان های سر در ابرها کشیده ی البرز در حاشیه شمالی رودخانه نکا فضایی را خلق می کند که تنها در قصه ها می توان شنید. این قلعه نیزهمانند همه ی قلعه های دنیا داستانی دارد؛ داستانی از زمان اشکانیان؛ ... که این روستا به نام آرشیک (آرشیو) دایر شده و مرکز تمدن بوده و آتشکده و قلعه هایی بر بالای بلندی های آن وجود داشته که امروزه آثارشان هنوز هم باقیست. این روستا در زمان های قدیم حملات زیادی را متحمل شده بطوریکه در زمان حمله، اهالی این روستا به درون این قلعه ها پناه می بردند. این قلعه ها بیشتر بر روی کوه هایی احداث می شدند که صعب العبور بودند و فقط یک راه ارتباطی به آنها وجود داشت . معروف ترین قلعه دراین روستا از دارسی قلعه یا {دخترقلعه } هست که قدمتش مشخص است. این قلعه درزمان امیر تیمور لنگ وجود داشت و اهالی این روستا در آن زمان برای در امان ماندن از حملات احتمالی دشمنان،آن را بنا و در آن اقامت میکردند . وقتی تیمور لنگ از شرق به مازندران حمله کرد،تمام شهرهایی که بر سر راهش وجود داشت را به آتش میکشید که از آن جمله بهشهر بود و این شهر را به کلی نابود کرده بود . بعد از به اتش کشیده شدن آن شهر خبر به گوش اهالی این روستا رسید، آنها زنان و کودکان را به داخل دختر قلعه بردند و خود برای حفظ محل به جنگ با سپاه امیرتیمور رفتند و در این جنگ تعداد کثیری ازسربازان سپاهش را کشتند و وقتی دیدند که دیگر توان مقابله با دشمن را ندارند عقب نشینی کردند و به داخل قلعه رفتند. امیر تیمور که از مقابله ی آنها شکه شده بود تصمیم گرفت برای گرفتن انتقام اهالی این روستا را قتل عام کند و وقتی وارد روستا شد، کسی را در روستا نیافت و روستا را به آتش کشید و بعد برای پیدا کردن روستاییان راهی کوه ها شد و با قلعه ای غیر قابل فتح روبه روشد. امیر برای شکست دادن آنها در این محل اتراق کرد تا در فرصت مناسب آن قلعه را فتح کند. این قلعه توسط دو برادر به نام میر جمال و میر کمال اداره میشد، امیر توانست از طریق پیر زنی با دختر یکی از آن بزرگان ارتباط بر قرار کند. پیرزن به دختر گفت که امیر از تو می خواهد که در زمان حمله در قلعه را باز کنی و در عوض امیر تو را به همسری قبول میکند و این دختر را با هزار دوز و کلک فریب دادند تا به هدف خود برسند. چون فتح قلعه کار بسیار مشکلی بود، سه طرف قلعه دره بود، یک طرف آن راهی بسیار نازک و دوطرف آن پرتگاه، که بر روی این راه تنگ هم هفت خندق وجود داشت و در آخر قله ای بسیار بلند و صعب العبوری که پوشیده از درخت بود و بر روی این قله، قلعه قرار داشت. در آن شب شوم دختر برای سرگرم کردن و پرت کردن حواس نگهبان ها در تویله ی اسب ها را باز کرد وا سبها را فراری داد و نگهبان ها به دستور بزرگان برای جمع آوری اسب ها شتافتند و دختر در دروازه ی قلعه را که در ضلع جنوبی قرار داشت باز کرد. پس از آن امیر تیمور قلعه را تصرف کرد و همه را قتل عام نموده و بعد امیر آنها را هم کشت و طبق قرار، دختر را هم به همسری گرفت.پس از چند روز دختر به امیر شکایت کرد و گفت که این چه رفتاریست که با من دارید و چه غذاهاییست که به من میدهید؟ و امیر پرسید: مگر پدرت به تو چه غذایی میداد؟ دختر پاسخ داد پدرم به من گوشت شکار و آهو و ... میداد. امیر به دختر گفت: پدرت که به تو این همه محبت میکرد و به تو میرسید تو به او خیانت کردی، چطور انتظار داری من به تو اعتماد کنم و دستور داد که موهای دختر را به پشت اسب با طناب ببندند و در کوه ها رها کنند و دختر هم بعد از چند روز مرد. این چنین بود که نام این قلعه را که هنوز وجود دارد (دختر قلعه) گذاشتند.
دسترسی به این قلعه به آسانی امکان پذیر نیست و حدود نیم ساعت پیاده روی نیاز داشته و برای افرادی قابل بازدید است که اهل کوهنوردی و طبیعت گردی هستند.
